سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیات 77 تا 79 - مباحثات آنتیکی

آیات 77 تا 79

سه شنبه 86 اردیبهشت 11 ساعت 11:2 صبح

أَوَ لَمْ یَرَ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ(77)
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
وَ ضرَب لَنَا مَثَلاً وَ نَسىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظمَ وَ هِىَ رَمِیمٌ(78)
و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، و گفت چه کسى این استخوانها را زنده میکند در حالى که پوسیده است ؟
قُلْ یحْیِیهَا الَّذِى أَنشأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
(79)
بگو: همان کسى آنرا زنده میکند که نخستین بار آنرا آفرید، و او به هر مخلوقى آگاه است !

در غالب تفاسیر نقل شده است که مردى از مشرکان به نام ابى بن خلف یا امیة بن خلف و یا عاص بن وائل قطعه استخوان پوسیده اى را پیدا کرد و گفت با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد (ص) برمى خیزم ، و سخن او را در معاد ابطال میکنم آنرا برداشت و نزد پیامبر اسلام آمد (و شاید مقدارى از آن را در حضور پیامبر نرم کرد و به روى زمین ریخت ) و گفت چه کسى میتواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور میکند). آیات فوق و چهار آیه بعد از آن که مجموعا هفت آیه را تشکیل میدهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شکنى به او و همفکران او داد.
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطع هاى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید با مساله نبوت آغاز شد و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد.
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!
چه تعبیر زنده و گویائى... نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس ‍ پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس ‍ و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن خصیم مبین شود.
جالب اینکه : تعبیر خصیم مبین (جدال کننده و پرخاشگر آشکار) داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است .
از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست (و می دانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر میشود، سپس در قالب جمله ها قرار میگیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسل وار به هدف شلیک میشود از مخارج دهن بیرون می پرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود و به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند.
اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟!
منظور از ضرب المثل در اینجا ضرب المثل عادى و تشبیه و کنایه نیست ، بلکه منظور بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است .
آرى او (ابى بن خلف ، یا امیة بن خلف ، یا عاص بن وائل ) در بیابان قطعه استخوان پوسیده اى را پیدا میکند، و استخوانى که معلوم نبود از چه کسى است ؟ آیا به مرگ طبیعى مرده ؟ یا در یکى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجیعى کشته شده ؟ یا بر اثر گرسنگى جان داده ؟ به هر صورت فکر میکرد دلیل دندانشکنى براى نفى معاد پیدا کرده است ، با خشم تواءم با خوشحالى قطعه استخوان را برداشته ، مى گوید: لا خصمن محمدا (من با همین دلیل به خصومت با محمد برمیخیزم ) آن چنان که نتواند جوابى دهد!
با عجله به سراغ پیامبر اسلام (ص) آمد و فریاد زد بگو ببینم چه کسى قدرت دارد بر این استخوان پوسیده لباس حیات بپوشاند؟ و سپس ‍ قسمتى از استخوان را نرم کرد و روى زمین پاشید، و فکر میکرد پیامبر اسلام (ص) هیچ پاسخى در برابر این منطق نخواهد داشت .
جالب اینکه قرآن مجید با جمله کوتاه  و نسى خلقه تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده .
مى گوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلالى واهى و سستى دست نمیزدى ، اى انسان فراموشکار! به عقب باز گرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى ، و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى ، و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى ، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى ، اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال میپرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟!
این استخوان هر گاه کاملا به پوسد تازه خاک میشود، مگر روز اول خاک نبودى ؟!
لذا بلافاصله به پیامبر اسلام (ص) دستور مى دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو: کسى او را زنده میکند که در روز نخست او را ایجاد کرد (قل یحییها الذى انشاها اول مرة ).
اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود و حتى خاکى هم وجود نداشت ، آرى آن کس که او را از کتم عدم آفرید، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسانتر است .
و اگر فکر می کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى کند؟پاسخ آن نیز روشن است ، او از هر مخلوقى آگاه است و تمام ویژگیهاى آنها را میداند (و هو بکل خلق علیم ).
کسى که داراى چنین علم و چنان قدرتى است مساله معاد و احیاء مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.
یک قطعه آهن ربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچکى آهن در آن پراکنده است بگردانیم فورا تمام این ذرات را جمع آورى میکند، در حالى که یک موجود بیجان بیش نیست ، خداوند به آسانى میتواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره زمین باشد با یک فرمان جمع آورى نماید.
نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است که از نیات و اعمال آنها نیز آگاه مى باشد، و حساب و کتاب آن نزد او روشن است .
بنا بر این محاسبه اعمال و نیات و اعتقادات درونى نیز مشکلى براى او ایجاد نمیکند چنانکه در آیه 284 سوره بقره آمده است ((و ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله )): ((اگر آنچه را در دل دارید پنهان کنید یا آشکار سازید خدا میداند و به همین دلیل موسى (ع) مامور مى شود در جواب فرعون که در مساله معاد تردید میکرد و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود بگوید: علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش میکند (قال علمها عند ربى کتاب لا یضل ربى و لا ینسى ) (طه - 52).

نکات این چند آیه
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمى‏کند.
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مى‏کند.
3- بدتر از اصل خصومت، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد.
4- ستیزه‏جوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفت آور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مى‏رود.)
5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد.
6- ریشه‏ى بسیارى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونه‏هاى مشابه و فراموش کردن سوابق است.
7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است.
8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مى‏زنند.
9- سؤال مانعى ندارد، آن چه بد است انگیزه‏هاى لجوجانه و مغرورانه است.
10- ریشه‏ى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است.
11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد.
12- معاد جسمانى است.
13- معاد به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسان‏ها و علم او به عملکرد مردم. این آیه به هر دو اشاره مى‏کند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانه‏ى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانه‏ى علم اوست.


نوشته شده توسط : ماری

افاضات [افاضه]