بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قل اعوذ برب الفلق(1)
پناه می برم به پروردگار سپیده دم!
من شر ما خلق(2)
از شر آنچه آفریده است .
در نخستین آیه به شخص پیغمبر(ص) به عنوان یک الگو و پیشوا چنین دستور می دهد :«بگو:پناه می برم به پروردگار سپیده صبح » که دل سیاهی شب را می شکافد .
از شر همه موجودات شرور ، انسانهای شرور ،جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهای شر و از شر نفس اماره .
«فلق» در اصل به معنی شکافتن چیزی و جدا کردن بعضی از بعضی دیگر است ، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب می شکافد ، این واژه به معنی طلوع صبح ، به کار رفته ، بعضی آن را به معنی همه موالید و تمام موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت می گیرد از عجیبترین مراحل وجود آنهاست .
و بعضی نیز مفهوم «فلق» را از این هم گسترده تر گرفته اند ، و آن را به هر گونه آفرینش و خلقت اطلاق کرده اند ، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته می شود و نوروجود آشکار می گردد.
هر یک از این معانی سه گانه (طلوع صبح - تولد موجودات زنده - آفرینش هر موجود) پدیده ای است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است ، و توصیف خداوند به این وصف دارای مفهوم و محتوای عمیقی است .
تعبیر به «من شر ما خلق» مفهومش این نیست که آفرینش الهی در ذات خود شری دارد ، چرا که آفرینش همان ایجاد است ، و ایجاد و وجود خیر محض است ، قرآن می گوید :«همان خدائی که هر چه را آفرید نیکو آفرید.»(الم سجده آیه 7).
بلکه شر هنگامی پیدا می شود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند ، فی المثل نیش و دندان برنده حیوانات یک حربه دفاعی برای آنهاست که در برابر دشمنانشان به کار می برند همانند سلاحی که ما در مقابل دشمن از ان استفاده می کنیم ، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است ، اما اگر نابه جا و در برابر دوست مصرف گردد شر است .
وانگهی بسیاری از امور که ما در ظاهر آنها را شر حساب می کنیم ولی در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهای بیدادگر و هشداردهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا می کند اینها مسلماً شر نیست .
و من شر غاسق اذا وقب (3)
و از شر تاریکی چون فراگیرد.
و من شر النفاثات فی العقد(4)
و از شر دمندگان افسون در گرهها .
سپس در توضیح و تفسیر آیه 2 این مطلب را می افزاید «و از شر هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد می شود .» بعد می افزاید:« و از شر آنها که در گره ها می دمند»و هر تصمیمی را سست می کنند.
بسیاری از مفسران «نفاثات» را به معنی «زنان ساحره » تفسیر کرده اند آنها اورادی می خواندند و در گره هایی می دمیدند و به این وسیله سحر می کردند .
ولی جمعی آن را اشاره به «زنان وسوسه گر» می دانند که پی در پی در گوش مردان ، مخصوصاً همسران خود، مطالبی را فرو می خوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهای مثبت سست کنند.
فخررازی می گوید: زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال در آنان تصرف می کنند.
بعضی نیز نفاثات را به «نفوس شریره» و یا «جماعتهای وسوسه گر» که با تبلیغات مستمر خود گره های تصمیمها را سست می سازند تفسیر نموده اند .
این آیه مفهوم عام و جامعی داشته است که همه اینها را شامل می شود حتی سخن چینها ، و نمامان که کانونهای محبت را سست وویران می سازند .
و من شر حاسد اذا حسد(5)
و از شر هر حسودی هنگامی که حسد می ورزد .
این آیه نشان می دهد که حسد از بدترین و زشت ترین صفات رذیله است ، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهای حیوانات درنده و مارهای گزنده ، و شیاطین وسوسه گر قرار داده است .
«حسد» یک خوی زشت شیطانی است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظری و بخل در وجود انسان پیدا می شود ، و به معنی درخواست و آرزوی زوال نعمت از دیگری است .
حسد سرچشمه بسیاری از گناهان کبیره است همانگونه که امام باقر (ع) می فرماید:« حسد ایمان انسان را می خورد و از بین می برد همان گونه که آتش هیزم را!»
محتوا و فضیلت سوره:
محتوای این سوره تعلیماتی است که خداوند به پیغمبر(ص) خصوصاً و به سایر مسلمانان عموماً ، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شر همه اشرار می دهد ، تا خود را به او بسپارند ، و در پناه او از شر هر موجود صاحب شر در امان بدارند .
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است ، که فرمود:«آیانی بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است .»
و در حدیث دیگری از امام محمد باقر(ع) میخوانیم :«کسی که در نماز «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو الله احد» را بخواند به او گفته می شود : ای بنده خدا! بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد.»
و باز در روایات دیگری از پیغمبر(ص) می خوانیم که به یکی از یارانش فرمود:« می خواهی دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سوره های قرآن است ! عرض کرد :آری ای رسول خدا! حضرت معوذتان( سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد ، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود :« هرگاه بر می خیزی و می خوابی آنها را بخوان.»»
نوشته شده توسط : فاطمه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قل اعوذ برب الناس(1)
پناه می برم به پروردگار مردم!
ملک الناس(2)
به مالک و حاکم مردم
اله الناس(3)
به (خداو) معبود مردم
این سوره که آخرین سوره قرآن مجید است روی سخن را به شخص پیامبر(ص) به عنوان سرمشق و مقتدا و پیشوای مردم کرده ، می فرماید:«بگو : پناه می برم به پروردگار مردم»
در اینجا روی سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند(ربوبیت و مالکیت و الوهیت) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمی به تربیت انسان ، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید ، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد ، از راههای شیطانی ، برنامه های شیطانی ، افکار و تبلیغات شیطانی ، مجالس و محافل شیطانی ، خود را کنار کشد ، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانی جای دهد ، و گرنه انسانی که عملاً خود را در معرض طوفان آن وسوسه ها قرار داده ، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ به جائی نمی رسد.
با گفتن «رب الناس» اعتراف به ربوبیت پروردگار می کند ، و خود را تحت تربیت او قرار می دهد.
با گفتن «ملک الناس» خود را ملک او می داند ، و بنده سر بر فرمانش می شود.
و با گفتن «اله الناس» در طریق عبودیت او گام می نهد ، و از عبادت غیر او پرهیز می کند ، بدون شک کسی که به این صفات سه گانه مومن باشد ، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسه گران در امان خواهد بود.
در حقیقت این اوصاف سه گانه سه درس مهم تربیتی و سه وسیله نجات از شر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بیمه می کند.
من شر الوسواس الخناس(4)
از شر وسوسه گر پنهانکار.
الذی یوسوس فی صدور الناس(5)
که درون سینه انسانها وسوسه می کند.
من الجنه و الناس(6)
خواه از جن باشد یا از انسان.
«خناس» صیغه مبالغه از ماده «خنوس» به معنی جع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامی که نام خدا برده می شود عقب نشینی می کنند ، و از آنجا که این امر غالباً با پنهان شدن توام است این واژه به معنی «اختفا» نیز آمده است .
بنابراین مفهوم آیات چنین است :«بگو: من از شر وسوسه گران شیطانی صفتی که از نام خدا می گریزد و پنهان می گردد به خدا پناه می برم.»
کار شیطان تزیین است و مخفی کردن باطل در لعابی از حق ، و دروغ در پوسته ای از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهی در پوشش هدایت .
شیاطین هم خودشان مخفی هستند ،و هم برنامه هایشان پنهان است ، و این هشداری است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلی ببینند ، آنها وسواس خناسند ، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریاکاری و ظاهرسازی و مخفی کردن حق .
جمله «من الجنه و الناس» هشدار می دهد که «وسواسان خناس» تنها در میان یک گروه ، و یک جماعت ، و در یک قشر و در یک لباس نیستند ، در میان جن و انس پراکنده اند و در هر لباس و هر جماعتی یافت می شوند ، باید مراقب همه آنها بود و باید از شر همه آنها به خدا پناه برد.
دوستان ناباب ، همنشینهای منحرف ، پیشوایان گمراه ظالم ،کارگزاران جباران و طاغوتین ، نویسندگان و گویندگان فاسد ، مکتبهای الحادی و التقاطی ظاهر فریب ، وسائل ارتباط جمعی وسوسه گر ، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده «وسواس خناس» واردند که انسان باید از شر آنها به خدا پناه برد.
در حدیث پر معنی و تکان دهنده ای از امام صادق (ع) می خوانیم : «هنگامی که آیه و الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم »(سوره آل عمران آیه 135) «کسانی که وقتی کار بدی انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد می آورند و برای گناهانشان استغفار می کنند »، نازل شد ، ابلیس بالای کوهی در مکه رفت ، و با صدای بلند فریاد کشید ، و سران لشکر را جمع کرد .
گفتند : ای آقای ما ! چه شده است که ما را فراخواندی؟
گفت: این آیه نازل شده (آیه ای که پشت مرا می لرزاند و مایه نجات بشر است ) چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟
یکی از شیاطین بزرگ گفت: من می توانم ، نقشه ام چنین است و چنان !
ابلیس طرح او را نپسندید !
دیگری برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد!
در اینجا «وسواس خناس» برخاست و گفت: من از عهده آن بر می آیم .
ابلیس گفت : از چه را؟
گفت : آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم ، تا آلوده گناه شوند ، و هنگامی که گناه کردند توبه را از یادشان می برم !
ابلیس گفت: تو می توانی از عهده این کار بر آیی و این ماموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد .
محتوا و فضیلت سوره:
انسان همیشه در معرض وسوسه های شیطانی است ، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند ، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد ، وسوسه های شیاطین شدیدتر می شود ، تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمی عالمی را بر باد ذهند.
محتوای این سوره از جهتی شبیه به سوره «فلق» است ، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات می باشد ، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده ، ولی در این سوره فقط روی شر وسوسه گران ناپیدا «وسواس خناس» تکیه شده است .
در فضیلت تلاوت این سوره روایات متعددی وارد شده از جمله این که در حدیثی می خوانیم که «پیغمبر(ص) شدیدا بیمار شد ، جبرئیل و میکائیل نزد او آمدند ، جبرئیل نزد سر پیغمبر نشست و میکائیل نزد پای او ، جبرئیل سوره «فلق» را تلاوت کرد ، و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد و میکائیل سوره «قل اعوذ برب الناس » را».
نوشته شده توسط : فاطمه
اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم بلی و هو الخلاق العلیم(81)
آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید قدرت ندارد همانند آنها (انسانهای خاک شده ) را بیافریند؟آری (می تواند ) و او آفریدگار دانا است !
او مالک و حاکم بر همه چیز است !
بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین ، و آفرینش آتش از درخت سبز در آیات گذشته ، در نخستین آیه مورد بحث این مساله را از طریق سومی تعقیب می کند و آن از طریق قدرت بی پایان خدا است .
می فرماید :«آیا کسی که آسمانها و زمین را با ان همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت انگیز آفریده ، توانایی ندارد که همانند این انسانهای خاک شده را بیافریند؟(و آنها را به حیات زندگی جدیدی باز گرداند ) آری می تواند ،و او آفریننده آگاه و دانااست».
این جمله که با «استفهام انکاری » شروع شده در حقیقت سوالی را در برابر وجدانهای بیدار و عقلهای هشیار مطرح می کند که آیا شما به این آسمان عظیم با آن همه ثوابت و سیارات عجیبش و با آنهمه منظومه ها و کهکشانهایش نگاه نمی کنید که هر گوشه ای از آن دنیائی است وسیع؟! کسی که قادر بر آفرینش چنین عوالم فوق العاده عظیم و منظمی است چگونه ممکن است قادر به زنده کردن مردگان نباشد؟!
و از آنجا که پاسخ این سوال در قلب و روح هر انسان بیداری آماده است ، در انتظار پاسخ نمی ماند ، بلافاصله می گوید :« آری او چنین قدرتی رادارد »و به دنبال آن روی دو صفت بزرگ خداوند که در رابطه با این مساله باید مورد توجه قرار گیرد ، یعنی صفت خلاقیت و علم بی پایان او ، تکیه می کند که در حقیقت دلیلی است بر گفتار پیشین که اگر تردید شما از ناحیه قدرت او بر خلقت است او خلاق است .
و اگر جمع و جور کردن این ذرات نیاز به علم و دانش دارد او از هر نظر عالم و آگاه است .
در اینکه مرجع ضمیر «مثلهم» چیست؟ مفسران احتمالات متعددی داده اند ، ولی از همه مشهورتر این است که به «انسانها» باز می گردد ، یعنی آفریدگار آسمان و زمین قادر بر آفرینش مثل انسانها می باشد .
در اینجا این سوال پیش می آید که چرا نفرموده :«قادر است خود آنها را از نو بیافریند» بلکه گفته است :«مثل آنها را »؟
در برابر این سوال پاسخ های متعددی مطرح کرده اند آنچه نزدیکتر به نظر می رسد این است که هنگامی که بدن انسان تبدیل به خاک شد ، صورت خود را از دست می دهد ، و در قیامت که باز می گردد همان مواد پیشین ، صورتی مانند صورت اول را به خود می گیرد ، یعنی ماده همان ماده است ولی صورت شبیه صورت گذشته ، چرا که عین آن صورت مخصوصاً با توجه به قید زمان امکان بازگشت ندارد ، بخصوص اینکه می دانیم دررستاخیز انسانها با تمام کیفیات گذشته محشور نمی شوند ،مثلا پیران به صورت جوان ، و معلولان به صورت سالم خواهند بود .
و به تعبیر دیگر بدن انسانها همانند خشتی است که از هم متلاشی می شود و خاک آنها را جمع می کنند و بار دیگر به صورت گل در آورده و درقالب می ریزند و خشت تازه از آن می زنند.
این خشت نوین از یک نظر عین همان است و از یک نظر مثل آن (ماده اش همان ماده و صورتش مانند ان صورت است ).
انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون(82)
فرمان او تنها این است که هرگاه چیزی را اراده کند به او می گوید :«موجود باش » آن نیز بلافاصله موجود می شود!
این آیه تاکیدی است براین حقیت که هر گونه ایجادی در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است ، ایجاد آسمانهای عظیم ،و کره خاکی ، با ایجاد یک حشره کوچک برای او یکسان است.
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسی که دارای چنین قدرتی است آیا جای این دارد که احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
بدیهی است امر و فرمان الهی در اینجا به معنی امر لفظی نیست ، همچنین جمله «کن» (بوده باش)جمله ای نیست که خداوند به صورت لفظ بیان کند ، چرا که نه لفظی دارد و نه نیازمند به الفاظ است ، بلکه منظور همان تعلق اراده او به ایجاد و ابداع چیزی است ، و تعبیر به کلمه «کن» به خاطر آن است که از این تعبیر کوتاه تر و کوچک تر و سریعتر تصور نمی شود .
آری تعلق اراده او به چیزی همان ،و موجود شدن آن همان است !
و به تعبیر دیگر: هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند بلافاصله تحقق می یابد به طوری که در میان «اراده»او و «وجود اشیاء»چیزی فاصله نیست ، بنابراین این تعبیر به «امر»و «قول» و جمله «کن» همه توضیحی است برای مساله خلق و ایجاد ، و چنانکه گفتیم در اینجا امر لفظی و قول و سخن و کلمه «کاف و نون» مطرح نیست ، همه اینها بیانگر تحقق سریع اشیاء بعد از تعلق اراده الهی است ، او چه حاجتی به الفاظ و کلمات دارد ؟ و اصولا بعد از تعلق مشیت او. بر ایجاد چیزی وساطت الفاظ بی معنی است .
و باز به تعبیر روشنتر در افعال خداوند دو مرحله بیشتر وجود ندارد : مرحله اراده ، و مرحله ایجاد ، که در آیه فوق از مرحله دوم به عنوان امر و قول وجمله «کن» تعبیر شده است .
جمعی از مفسران قدیم پنداشته اند در اینجا قول و سخنی در کار است ، و آن را یکی از اسرار ناشناخته می دانند ، آنها در حقیقت در پیچ و خم لفظ گرفتار شده اند ، و از محتوا و معنی آن بیخبر مانده اند و کارهای الهی را با مقیاس وجود خود سنجیده اند .
چه زیبا می فرماید امیرمومنان علی (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه :
«یقول لما اراد لما کونه کن فیکون لا بصوت یقرع ، و لابنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاه ، مثله لم یکن من قبل ذلک کالنا ، و لو کان قدیما لکان ثانیا»:«او هر چه را اراده کند به ان می گوید باش ، آن بلادرنگ موجود می شود ، اما کلام او نه صوتی است که در گوشها نشیند ، نه فریادی است که شنیده شود ، بلکه سخن خدا همان فعل او است که ایجاد می کند و پیش از او چیزی وجود نداشته و اگر بود خدای دومی محسوب می شد».
از این گذشته اگر پای لفظی در میان آید دو اشکال در برابر ما خودنمائی خواهد کرد :
نخست اینکه این لفظ خودمخلوقی از مخلوقات است و برای ایجاد آن کلمه «کن» دیگر لازم است ، این سخن در باره کن دوم نیز تکرار می شود و به صورت تسلسل پیش می رود .
دیگر اینکه هر خطابی مخاطبی می خواهد و هنگامی که چیزی موجود نشده خداوند آنرا با جمله «کن» مخاطب می سازد ، مگر معدوم قابل خطاب است؟
در آیات دیگری از قرآن همین معنی با تعبیر های دیگر آمده است مانند آیه 117 سوره بقره: «و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون»
«هنگامی که قضا و حکم او به چیزی تعلق گیرد تنها به او می گوید موجود باش او نیز بلافاصله موجود می شود »
آیه 40 سوره نحل «انما قولنا لشی ءاذاارادناه ان نقول له کن فیکون»
«سخن ما برای چیزی که می خواهیم ایجاد شود همین است که می گوئیم موجود باش بلافاصله موجود می شود»
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون(83)
پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است ، و (همگی) به سوی او باز می گردید.
این ایه که ایه اخر سوره «یس» است به صورت یک نتیجه گیری کلی در مساله مبدا و معاد این بحث را به طرز زیبائی پایان می دهد .
با توجه به اینکه «ملکوت» از ریشه «ملک» بروزن (حکم) به معنی حکومت و مالکیت است و اضافه «واو»و «ت» به آن برای تاکید و مبالغه می باشد ، مفهوم آیه چنین می شود : حاکمیت و مالکیت بی قید و شرط همه چیز به دست قدرت خدااست ، و چنین خداوندی از هرگونه عجز و ناتوانی منزه و مبرا است ، و در این صورت احیاء مردگان و پوشیدن لباس حیات بر استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده مشکلی برای او ایجاد نخواهد کرد چون چنین است بطور یقین همه شما به سوی او باز می گردید و معاد حق است !
بحث فشرده پیرامون مسائل معاد در پایان سوره یس
1- اعتقاد به معاد یک امر فطری است
فطری بودن مساله معاد و زندگی پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن می شود.
از راه عشق عمومی انسانها به بقاء.
از طریق وجود ایمان در طول تاریخ بشر.
و از راه وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان .
2- بازتاب معاد در زندگی انسانها
مساله معاد بعد از مبدا ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادیین است ، چرا که دو دیدگاه مختلف در اینجا وجود دارد :
دیدگاهی که مرگ را فنا و نابودی مطلق می بیند ،و با تمام وجودش از آن می گریزد ، چرا که همه چیز با آن پایان می گیرد .
و دیدگاهی که مرگ را یک تولد جدید و گام نهادن به عالمی وسیع و پهناور و روشن ، و پر گشودن در آسمان بیکران می شمرد .
طبیعی است که طرفداران این مکتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتی به خود راه نمی دهند ، بلکه با الهام گرفتن ازمکتب امیرمومنان علی (ع) که می فرماید: و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه :
« به خدا سوگند فرزند ابیطالب علاقه اش به مرگ بیشتر است از کودک شیرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال می کنند.
ایمان به معاد از انسان ترسو و بی هدف ، آدم شجاع و با شهامت و هدفداری می افریند که زندگیش مملو از حماسه ها و ایثارها و پاکی و تقوااست .
3- دلائل عقلی معاد
الف- برهان حکمت
اگر زندگی این جهان را بدون جهان دیگری در نظر بگیریم پوچ و بی معنی خواهد بود .
در سوره مومنون آیه 115 می خوانیم : افحسبتم انما خلقنا کم عبثا و انکم الینا لا یرجعون
«آیا گمان کردید بیهوده آفریده شده اید و به سوی ما باز نمی گردید». اگر بازگشت به سوی خدا نبود زندگی این جهان عبث و بیهوده بود .
مطالعه و بررسی وضع این جهان به خوبی گواهی م یدهد بر اینکه عالم دیگری پشت سر آن است و لقد علمتم النشا الاولی فلولا تذکرون
«شما نشا ه اولی و آفرینش خود را در این دنیا دیدید چرا متذکر نمی شوید که از پی آن جهان دیگری است ؟»(واقعه -آیه 62)
ب- برهان عدالت
تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جای تردید نیست همانگونه که عدم کفایت دادگاه «مکافات این جهان » و «محکمه و وجدان» و «عکس العملهای گناهان » برای برقراری عدالت نیز به تنهائی کافی به نظر نمی رسد ، بنابراین باید قبول کرد که برای اجرای عدالت الهی لازم است محکمه و دادگاه عدل عامی باشد که سرسوزن کارنیک و بد در آنجه حساب شود و گرنه اصل عدالت تامین نخواهد شد .
باید پذیرفت که قبول عدل خدا مساوی است با قبول وجود معاد و رستاخیز ، در سوره انبیاء آیه 47 می خوانیم :
و نضع الموازین القسط لیوم القیامه «ترازوهای عدالت را در روز قیامت برپا می کنیم ».
وقضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون «در روز قیامت در میان آنها به عدالت حکم می شود و ظلم و ستمی بر آنها نخواهد شد»(یونس-54)
ج- برهان هدف
برخلاف پندار مادیین ، در جهان بینی الهی ، برای آفرینش انسان هدفی بوده است که در تعبیرات فلسفی از آن به «تکامل» و در لسان قرآن و حدیث گاهی از آن به «قرب به خدا » و یا «عبادت و بندگی» تعبیر شده است و ما خلقت الجن و الانس الا یعبدون«ما جن و انس را نیافریدیم مگر به این منظور که مرا پرستش کنند (و در سایه عبادت و بندگی کامل شوند و به حریم قرب من راه یابند)» (ذاریات - 56)
باید جهانی بعد از این جهان باشد و خط تکامل انسان در آن ادامه یابد ، و محصول این مزرعه را در آنجا درو کند ، و حتی در جهان دیگر نیزاین سیر ادامه یابد تا هدف نهائی تامین شده باشد .
تامین هدف آفرینش بدون پذیرش معاد ممکن نیست ، و اگر ارتباط این زندگی را از جهان پس از مرگ قطع کنیم همه چیز شکل معما به خود میگیرد و پاسخی برای چراها نخواهیم داشت .
د- برهان نفی اختلاف
خداوندی که همه چیز را به سوی وحدت می برد سرانجام به اختلافات پایان خواهد داد ، و چون با وجود پرده های ضخیم عالم ماده این امر بطور کامل در دنیا امکان پذیر نیست ، می دانیم در جهان دیگری که عالم بروز و ظهور است سرانجام این مساله عملی خواهد شد ، و حقائق آنچنان آفتابی می گردد که اختلاف مکتب و عقیده به کلی برچیده می شود.
در آیات متعددی از قرآن مجید روی این مساله تاکید شده است در سوره بقره آیه 113 می خوانیم
فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیما کانوا فیه یختلفون «خداوند در روز قیامت در میان آنها داوری می کند در آنچه با هم اختلاف داشتند».
4- قرآن و مسئله معاد
ترسیمی که قرآن از معاد و چهره های آن و مقدمات و نتائج آن دارد ، و دلائل گویائی که در این زمینه مطرح کرده است به قدری زنده و قانع کننده است که هر کس کمترین بهره ای از وجدان بیدار داشته باشد تحت تاثیر عمیق آن قرار می گیرد.
5- معاد جسمانی
منظور از معاد جسمانی این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت می کند ، بلکه هدف این است که روح و جسم تواما مبعوث می شود ،و به تعبیر دیگر بازگشت روح مسلم است ، گفتگو از بازگشت جسم است .
توصیف های زیادی که قرآن مجید از مواهب مادی و معنوی بهشت کرده است همه نشان می دهد که معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق می پذیرد ،و گرنه حور و قصور و انواع غذاهای بهشتی و لذائذ مادی در کنار مواهب معنوی معنی ندارد .
انکار معاد جسمانی از نظر قرآن مساوی است با انکار اصل معاد!
6- بهشت و دورزخ
فاصله زیادی از نظر کیفیت و کمیت میان این جهان و آن جهان است .
در آنجا چیزهائی است که چشمی ندیده و گوشی نشنیده ، و حتی از فکر انسانی خطور نکرده است ، قرآن مجید می گوید :
فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قریه اعین «هیچ انسانی نمی داند چه چیزهائی که مایه روشنی چشم است برای او پنهان نگهداشته
شده »(سجده- 17)
نظامات حاکم بر آن جهان نیز با آنچه در این عالم حاکم است کاملا تفاوت دارد ، در اینجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر می شوند ولی در آنجا دست و پا و حتی پوست تن شهادت می دهد .
بهشت کانون انواع مواهب الهی اعم از مادی و معنوی است ،و دورزخ کانونی است از شدیدترین عذابها در هر دو جهت.
نکات این چند آیه
1- خداوند مالک و حام بر همه چیز است .
2- خداوند مالک قدرت بی پایان است .
3- سهل و آسان بودن انجام همه امور در برابر اراده و قدرت خداوند که همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است .
4- امر و فرمان الهی ، امری لفظی نیست .
5- خداوند نه لفظی دارد و نه نیازمند به الفاظ است .
6- سخن خداوند همان فعل اوست .
7- در افعال خداوند تنها دو مرحله وجود دارد 1- مرحله اراده 2- مرحله ایجاد
8- اینکه خداوند لفظی دارد بیانگر این است که این لفظ خود مخلوقی از مخلوقات است پس خدای دومی می بایست وجود می داشت .
9- سرچشه بسیاری از گناهان فراموش کردن روز جزاست .
نوشته شده توسط : فاطمه
آیات گذشته بخشی از سرزنش های خداوند و گفتگو های او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد آیات مورد بحث همین معنی را در بخش دیگری
ادامه میدهد.
هذه جهنم التی کنتم توعدون(63)
این همان دورزخی است که به شما وعده داده می شد.
آری در آن روز در حالی که آتش سوزان و شعله ور جهنم در برابر دیگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان می گوید :« این همان دوزخی است که به مشا وعده داده میشد»!(هذه جهنم التی کنتم توعدون)
اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون(64)
امروز وارد آن شوید و به آتش آن بسوزید به خاطر کفری که داشتید!
پیامبران الهی یکی بعد از دیگری آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشی برحذر داشتند ، ولی شما همه را به شوخی و مسخره گرفتید.
«اصلوا» از ماده «صلی» به معنی آتش افروختن یا به آتش سوختن ،و بریان کردن ، یا وارد کردن در آتش گشتن . ملازم آن بودن است.
الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون(65)
امروز بر دهان آنها مهر می نهیم ، و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان کارهائی را که انجام می دادند شهادت می دهند.
در این آیه به گواهان روز قیامت اشاره می کند ، گواهانی که جزء پیکر خود انسانند و جائی برای انکار سخنان آنها نیست.
آری در آن روز دیگر اعضای انسان تسلیم تمایلات او نیستند ، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار می شوند ،و بر آستان مقدس او سر فرود می آورند ،و حقایق را با شهادت خود آشکار می سازند ،و چه دادگاه عجیبی است که گواه آن اعضای پیکر خود انسان است ، همان ابزاری است که گناه را با آن انجام داده !
در اینکه کیفیت نطق اعضا چگونه است ؟ مفسران احتمالاتی داده اند:
1- خداوند در آن روز درک و شعور و قدرت سخن گفتن در یک یک اعضا می آفریند ، و آنها به راستی سخن میگویند ، و چه جای تعجب ؟ همان کسی که این قدرت را در این قطعه گوشتی به نام زبان یا مغز آدمی آفریده می تواند در سایر اعضا نیز بیافریند.
2- آنها از درک و شعوری بهره مند نمی شوند ، ولی خداوند آنها را به سخن گفتن وا میدارد و در حقیت اعضا محل ظهور سخن خواهند بود ، و حقایق را به فرمان خدا آشکار می کنند .
3- اعضای بدن هر انسانی آثار اعمالی را که در تمام طول عمر انجام داده مسلماً با خود خواهد داشت ، چرا که هیچ عملی در این جهان نابود نمی شود،مسلماً آثار آن روی یک یک اعضای بدن ، و در فضای محیط باقی می ماند ، آن روز که روز بروز و آشکار شدن است ، این آثار نیز بر دست و پا و سایر اعضا ظاهر می شود ، و ظهور این آثار به منزله شهادت آنها است .
این تعبیر در سخنان روزمره و تعبیرات ادبا نیز فراوان است :
عینک تشهد بسهرک: « چشمت گواه بی خوابی تو است .» !
الحیطان تبکی علی صاحب الدار : « دیوارها بر صاحب این خانه گریه می کنند » !
گواهی اعضا در قیامت مسلم است، اینکه هر عضوی خصوص کاری را که انجام داده است بازگو می کند ، یا همه کارها را ؟ بدون شک مناسب احتمال اول است ، لذا در آیات دیگر قرآن سخن از شهادت گوش و چشم و پوست بدن به میان آمده است .
در آیه 20 سوره فصلت می خوانیم : حتی اذا ماجائوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعلمون : « تا آن زمان که در کنار آتش دورزخ قرار گیرند ، گوش و چشم و پوستهای تن آنها گواهی می دهد به اعمالی که انجام می دادند .»
و در آیه 24 سوره نور آمده است : یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون « روز یکه زبان و دست و پاهای آنها گواهی می دهند به اعمالی که انجام می داده اند ».
نکته قایل توجه این است که در یک جا می گوید : « زبانهای آنها گواهی می دهد » (مانند سوره نور) و در آیات مورد بحث می فرماید :« ما مهر بر زبانشان می نهیم .»
ممکن است این تعبیر به خاطر آن باشد که نخست بر زبان آدمی مهر نهاده می شود و اعضای او به سخن در می آیند ،هنگامی که او شهادت اعضا را می بیند زبانش باز می شود و چون جای انکار نیست زبان نیز اعتراف می کند .
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از شهادت تکلم معمولی نباشد بلکه تکلمی همچون تکلم سایر اعضا از درونش برخیزد نه از برون!
گواهی اعضا مربوط به کفار و مجرمان است ، و گرنه مومنان حسابشان روشن است ، لذا در حدیثی از امام باقر (ع) می خوانیم :
« لیست تشهد الجوارح علی مومن ، انما تشهد علی من حقت علیه کلمه العذاب ، فاما المومن فیعطی کتابه بیمینه ، قال الله عزوجل فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک یقرون کتابهم و لا یظلمون فتیلا» :
« اعضای پیکر انسان بر ضد مومن گواهی نمی دهد ، بلکه گواهی بر ضد کسی می دهد که فرمان عذاب بر او مسلم شده ، و اما مومن نامه اعمالش را به دست راست او می دهند و خودش آنرا می خواند همانگونه که خداوند متعال فرموده : آنها که نامه اعمالش به دست راستشان داده شده با سرافرازی و افتخار نامه اعمال خود را می خوانند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد».
و لو نشاء لطمسنا علی اعینهم فاستبقوا الصراط فانی یبصرون (66)
و اگر بخواهیم چشمان آنها را محو می کنیم ، سپس برا ی عبور از راه می خواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند اما چگونه می توانند ببینند؟!
در این آیه اشاره به یکی از عذابهائی می کند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا شازد ، عذابی دردناک و وحشت زا ، می فرماید :« اگر بخواهیم چشمان آنها را محو می کنیم »! (و لو نشاء لطمسنا علی اعینهم)
«طمسنا» از ماده «طمس» به معنی محو کردن و از بین بردن آثار چیزی است ، و در اینجا اشاره به محو نور چشم یا محو خود چشم است بطوری که چیزی از آن باقی نماند ،و به کلی محو گردد.
و در این حال وحشتی فوق العاده آنها را فرا می گیرد ، « میخواهند از راهی که معمولاً از آن می رفتند و بر یکدیگر پیشی گیرند ، اما چگونه می توانند ببینند »؟!(فاستبقوا الصراط فانی یبصرون).
و لو نشاء لمسخنا هم علی مکانتهم فما استطاعوا مضیاً و لا یرجعون(67)
و اگر بخواهیم آنها را در جای خود مسخ می کنیم و به مجسمه هائی بی روح مبدل می سازیم تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب بر گردند .
«مکانه» به معنی محل توقف است ، و در اینجا اشاره به این است که خدا م یتواند آنها را در همان محل توقفشان از شکل انسانی بیرون برد ، هم تغییر صورت دهند ، و هم توانائی بر حرکت نداشته باشند ، درست مانند مجسمه های بی روح .
جمله (فاستبقوا الصراط ) ممکن است به معنی پیشی گرفتن از یکدیگر در پیدا کردن راهی که معمولاً از آن می رفتند بوده باشد ،و یا به معنی منحرف شدن از راه و پیدا نکردن آن ، چرا که بعضی از ارباب لغت گفته اند جمله(فاستبقوا الصراط ) به معنی «جاوزوه و ترکوه حتی ضلوا»است یعنی از راه گذشتند و آن را ترک نمودند تا گمراه شدند .
طبق این تفسیر که غالب مفسران اسلامی آن را پذیرفته اند دو آیه فوق مربوط به عذابهای دنیاست ،و تهدید کفار و مجرمان به اینکه خدا می تواند آنها را دئر همین جهان به چنین سرنوشتهای دردناکی مبتلا سازد ، ولی به خاطر لطف و رحمتش چنین نکرده است ، شاید این لجو جان بیدار شوند و به راه حق باز گردند .
ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد ، و آن اینکه این آیات ناظر به مجازاتهای الهی در روز قیلمت است نه در دنیا ، در حقیقت به دنبال آیه قبل که می گفت ما در آن روز مهر بر دهانشان می گذاریم در این آیات به دو مجازات دیگر اشاره می کند که اگر خدا بخواهد درباره آنها اجرا خواهد نمود:
نخست آنکه چشمان آنها را نا بینا کند تا نتوانند «صراط» یعنی طریق بهشت را بیابند ،و دیگر اینکه این افراد را که در دنیا فاقد حرکت در طریق سعادت بودند در آن روز به صورت مجسمه های بی روحی در آورد که در عرصه محشر حیران بمانند، نه راهی به سوی پیش و نه راهی به سوی عقب داشته باشند ، البته تناسب آیات تاییدی است برای این تفسیر که گفتیم هر چند اکثر مفسران تفسیر قبل را پذیرفته اند .
و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون (68)
هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژه گونه می کنیم و به ناتوانی کودکی باز می گردانیم آیا اندیشه نمی کنند ؟
در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانی عقل و جسم اشاره میکند تا هشداری باشد به آنها که برای انتخاب راه هدایت امروز و فردا می کنند ،و هم پاسخی باشد به کسانی که تقصیرات خود را به گردن کمی عمر می افکنند ،و هم دلیلی باشد بر قدرت خداوند که او همانگونه که می تواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانی یک نوزاد باز گرداند ، قادر است بر مساله معاد ،و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت باز داشتن آنها .
«ننکسه» از ماده «تنکیس» به معنی واژگون ساختن چیزی است به گونه ای که سر به جای پا و پا به جای سر قرار گیرد ،و در اینجا کنایه از بازگشت کامل انسان به حالات طفولیت است .
به راستی روزهائی فرا می رسد بسیار دردناک که عمق آن را به زحمت می توان تصور کرد .
قرآن مجید در آیه 5 سوره حج نیز به همین معنی اشاره کرده ، می گوید:
و منکم من یرد ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا :« بعضی از شما آنقدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی و پیری می رسند ،آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت حتی نزدیکترین افراد خانواده خود را نخواهند شناخت !
در بعضی از روایات افراد هفتاد ساله به عنوان اسیر الله فی الارض (اسیران خدا در زمین ) ذکر شده اند.
جمله « افلا یعقلون » هشدار عجیبی در این زمینه می دهد ، و به انسانها می گوید : اگر این قدرت و توانائی که دارید عاریتی نبود به این آسانی از شما گرفته نمی شد ، بدانید دست قدرت دیگری بالای سر شماست که بر هر چیز تواناست .
یکی از پنج چیزی را که پیامبر (ص) به ابوذر توصیه فرمود همین بود که دوران جوانی را قبل از پیری غنیمت بشمار :
اغتنم خسماً قبل خمس: شبابک قبل هرمک ، صحتک قبل سقمک، و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک
« پنچ چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمر ، جوانیت را قبل از پیری، و سلامتت را قبل از بیماری ، بی نیازیت را قبل از فقر ، و زندگیت قبل از مرگ و فراغت خاطر را قبل از گرفتاری»
نکات آیات 63 تا 68
1- قیامت روزی است که تمام حقایق آشکار می گردد
2-گواهی اعضا در قیامت مسلم است
3-اعضا محل ظهور سخن خواهند بود حتی اگر بی بهره از درک و شعور باشند
4-ظاهر شدن آثار اعمالی که اعضای بدن در تمام طول عمر انجام داده اند به منزله شهادت اعضای بدن است
5-قدرت و توانایی های انسان عاریتی است
6-هر عضو از اعضای بدن خصوی کاری را که انجام داده است بازگو می کند
7-لطف و رحمت خداوند در این دنیا هم شامل حال مجرمان و کفار می شود تا شاید به راه حق باز گردند
8- اعضای پیکر انسان گواهان روز قیامت و بیان کننده حقایق اند
9-شکوه و عظمت و قدرت خداوند دربه سخن در آوردن اعضایی به جز زبان آدمی
10- گواهی اعضا مربوط به کفار و مجرمان می باشد
11-عذاب خداوند حتی در این دنیا هم مجرمان را فرا می گیرد
12- صراط مستقیم راهی که انسانها را به بهشت هدایت می کند
13- حال کفار و مجرمان در قیامت حال و وحشتی فوق العاده است
نوشته شده توسط : فاطمه
و امتازوا الیوم ایها المجرمون(59)
جدا شوید امروز ای گنهکاران!
چرا پرستش شیطان می کنید؟!
در این آیات به قسمتی از سرنوشت دورزخیان و بندگان شیطان اشاره می کند.
نخست اینکه در آن روز با خطایی تحقیر آمیز مخاطب می شوند و به آنها گفته می شود:«جدا شوید امروز ای گنهکاران»! (و امتازوا الیوم ایها المجرمون).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مومنان جازده بودید و گاه به رنگ آنها در می آمدید ،و از حیثیت و اعتبارشان استفاده می کردید ، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید ، و در چهره اصلی خود ظاهر شوید !
این در حقیقت تحقق وعده الهی است که در آیه 28 سوره ص می گوید:«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار»:آیا کسانی را که ایمان آورده ،و عمل صالح انجام داده اند ، همچون مفسدان در زمین قرار دهیم ؟ یا پرهیزگاران را همطراز بدکاران ؟!
ظاهر این آیه همان جداسازی صفوف مجرمان از مومنان است ، هر چند مفسران احتمالات دیگری نیز داده اند ، از جمله :
جداشدن صفوف مجرمان از یکدیگر و هر گروهی از آنان در یک رده قرار گرفتن .
یا جدایی آنها از شفیعان و معبودانشان .
و یا جدائی فرد فرد آنها از یکدیگر ، به گونه ای که علاوه بر دردو رنج عظیم دورزخ، دردو رنج جدائی و فراق از هرکس و هر چیز بر آنها سایه سنگین و
شوم افکند.
الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین (60)
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم ! که شیطان را پرستش نکنید که او برای شما دشمن آشکاری است؟
این آیه به ملامتها و سرزنشهای پر معنی خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده .
این عهد و پیمان الهی از طرق مختلف از انسان گرفته شده ،و بارها این معنی را به او گوشزد کرده است:
نخست آن روز که فرزندان آدم در زمین نشو و نما کردند این خطاب به آنها شد :
«یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما لیریهما سواتهما انه یریکم هو و قبیله من حیث
لاترو نهم اناجعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون»:
« ای فرزندان آدم ! شیطان شما را نفریبد همانگونه که پدرتان را از بهشت بیرون کرد ، و لباسشان را از تنشان خارج ساخت تا عورتشان را برای
آنها آشکار کند ! چه اینکه او پیروانش شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید، بدانید ما شیطان را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان
نمی آورند .»(اعراف -27)
همین اخطار به طور مکرر بر زبان رسولان الهی جاری شد، چنانکه در آیه 62 سوره زخرف می خوانیم «و لا یصدنکم الشیطان انه لکم عدو
مبین» : « شیطان شما را از راه حق باز ندارد که او دشمن آشکار شماست».
و در آیه 168 سوره بقره می خوانیم :«و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین» : « از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما
دشمن آشکاری است»!
از سوی دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطای عقل به انسان نیز گرفته شده است ، چرا که دلائل عقلی به روشنی گواهی می دهد انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگنئ به اغوای فرزندانش
خورده است .
از سویی با سرشت و فطرت الهی همه انسانها بر توحید ، و انحصار اطاعت برای ذات پاک پروردگار ؛ نیز این پیمان از انسان گرفته شده است ،و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهی تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است .
«عبادت» در جمله «لا تعبدوا الشیطان» به معنی «اطاعت» است ، زیرا عبادت همیشه به معنی پرستش و رکوع و سجود نمی آید ، بلکه یکی از اشکال آن همان اطاعت کردن است ، چنانکه در آیه 47 سوره مومنون می خوانیم که فرعون و اطرافیانش بعد از مبعوث شدن موسی (ع) و هارون(ع) گفتند: (انومن لبشرین مثلنا و قومهما لناعابدون).
«آیا ما به دو انسانی که همانند ما هستند ایمان بیاوریم ، در حالی که قوم آنها عبادت و اطاعت ما می کردند»؟!
در آیه 31 سوره توبه می خوانیم : خداوند درباره یهود و نصاری می فرماید:« اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحداً» : « آنها دانشمندان و راهبان خود را معبودانی در برابر خدا قرار دادند ، همچنین مسیح فرزند مریم را ، در حالی که جز به عبادت خداوند یگانه که هیچ معبودی جز او نیست دستور نداشتند».
در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) چنین می خوانیم : اما والله ما دعوهم الی عباده انفسهم ، و لو دعوهم ما اجابوهم و لکن احلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا فعبدو هم من حیث لا یشعرون!: « به خدا سوگند آنها (دانشمندان و راهبان ) یهود و نصاری را به عبادت خویشتن دعوت نکردند ، و اگر دعوت می کردند هرگز یهود و نصاری دعوتشان را اجابت نمی نمودند ، ولی آنها حرامی را برای ایشان حلال و حلالی را حرام کردند و آنها پذیرا شدند و به این ترتیب بدون توجه آنان را پرستش کردند ».
در روایتی از امام صادق می خوانیم : من اطاع فی معصیه فقدعبده: « کسی که انسانی را در معصیت پروردگار اطاعت کند او را پرستش
کرده »!
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است : من اصغی الی ناطق فقد عبده ، فان کان الناطق یودی عن الله فقد عبدالله ، و ان کان الناطق یودی عن الشیطان فقد عبد الشیطان : « کسی که به سخنگوئی گوش فرا دهد (و سخنش را بپذیرد ) او را پرستش کرده ! اگر ناطق حکم خدا را می گوید : پرستش خدا کرده ، و اگر از سوی شیطان سخن می گوید پرستش شیطان کرده است »!
و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم (61)
و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟
در این آیه برای تاکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است می فرماید :« آیا من به مشا عهد نکردم که مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم ).
از یکسو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند ، چرا که او دشمنی و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته ، کدام عاقل به فرمان دشمن دیرینه و آشکارش ترتیب اثر میدهد ؟
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند ، و دلیلش را این قرار می دهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانها است .
ضمناً از این تعبیر استفاده می شود که این جهان سرای اقامت نیست ، چرا که راه را به کسی ارائه ی دهند که از گذرگاهی عبور میکند و مقصدی در پیش دارد .
و لقد اضل منکم جبلاً کثیراً افلم تکونوا(62)
او افراد زیادی از شما را گمراه کرد،آیا اندیشه نکردید؟
این آیه برای شناساندن هر چه بیشتر دشمن قدیمی خطرناک به انسانهاست .
«جبل» چنانکه راغب در مفردات گوید به معنی جماعت و گروه است که از نظر عظمت تشبیه به «جبل» به معنی کوه شده است ، و تعبیر «کثیراً» برای تاکید بیشتر در مورد پیروان شیطان است که در هرجامعه ای قشر عظیمی را تشکیل می دهند .
امیرالمومنان علی (ع) آن پیشوای آگاه و بیدار در یکی از خطبه هایش برای توجه به این حقیقت ، مردم را مورد خطاب ساخته می گوید:
فاخذروا عبادالله! عدوالله ، ان یعدیکم بدائم ،و ان یستفزکم بندائه ، و ان یجلب علیکم بخیله و رجله ، فلعمری لقد فوق لکم سهم الوعید ، و اغرق الیکم بالنزع الشدید؛ و رماکم من مکان قریب ، فقال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لا غوینهم اجمعین:
«ای بندگان خدا! از این دشمن بر حذر باشید ، مبادا شما را به بیماری خویش (کبر و غرور ) مبتلا سازد ، و با ندای خویش شما را به حرکت در آورد ، و به وسیله لشکریان سواره و پیاده اش شما را جلب کند ، به جان خودم سوگند او تیری خطرناک برای شکار کردن شما به چله کمان گذاشته ،و آن را با قدرت و شدت تا سر حد توانائی کشیده ،و از نزدیکترین مکان شما را هدف قرار داده ! ، هم او گفته است : پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کرده ای زرق و برق زندگی را در چشم آنها جلوه می دهم ، و همه آنها را اغوا خواهم کرد).
نکات آیات 59 تا 62
1- بر ملا شدن چهره واقعی دورزخیان و بندگان شیطان در قیامت
2- جداسازی صفوف مجرمان از صفوف مومنان در قیامت
3- شیطان دشمن آشکار انسان
4- هیچ معبودی جز خداوند نیست و عبادت تنها از آن خداوند است
5- دلائل عقلی دلیل روشنی است که گواهی میدهد که انسان نباید از شیطان پیروی کند
6- سرشت و فطرت الهی همه انسانها بر توحید و انحصار اطاعت بر ذات پاک پروردگار عهد و پیمانی است که از انسان گرفته شده است
7- اطاعت از خداوند صراط مستقیم است و این حقیقت بهترین محرک برای انسانهاست
8- این جهان سرای اقامت نیست
9- بیماری هایی که انسان به دلیل اطاعت از شیطان به آن مبتلا می شود: کبر و غرور
10- سبب گمراهی شیطان و کسانی که از او اطاعت می کنند هوای نفسانی ست
نوشته شده توسط : فاطمه
شب برای آنها نشانه ای است از عظمت خدا ما روز را از آن بر میگیریم ، ناگهان تاریکی آنها را فرا میگیرد.
دقت در این تعبیر این نکته را بازگو میکند که طبیعت اصلی کره زمین تاریکی است ، نور و روشنائی صفتی است عارضی که از منبع دیگری به او داده می شود ، همچون لباسی که بر تن کسی بپوشانند که هرگاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعی تن آشکارمی شود .
تبدیل روشنائی روز را به تاریکی شب به عنوان نمونهای از مرگ بعد از حیات بیان می کند .
به هر حال هنگامی که انسان در میان ظلمت شب غرق می شود به یاد نور و برکاتش ، نور و هیجاناتش ، نور و منبع وجودش می افتد ، و با یک مقایسه به خالق نور و ظلمت آشنا می گردد.
لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون (آیه 40)
نه برای خورشید سزاوار است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند .
خورشید دوران خود را در برجهای دوازدهگانه در یکسال طی میکند در حالی که کره ماه منزلگاه خویش را در یکماه طی می کند . بنابراین حرکت دورانی ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریع تر است لذا می فرماید خورشید هرگز در حرکت خود به پای ماه نمی رسد تا حرکت یکساله خود را در یکماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد . اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانی ندارند و دقیقا پشت سر هم قرار گرفته اند می گوید شب از روز پیشی نمیگیرد این دو تعبیر در اینجا بسیار حسابشده می باشد .
و این تعبیر نشان میدهد که روز قبل از شب آفریده شد و شب بدنبال آنست و در روایات متعددی که از طرق اهلبیت نقل شده نیز به این معنی تصریح شده است . در روایتی از امام صادق (علیه اسلام ) می خوانیم که فرمود:خلق النهار قبل اللیل « روز را قبل از شب آفرید.»
و در روایت دیگری از امام علی بن موسی الرضا (علیه اسلام ) آمده است :« النهار خلق قبل اللیل » سپس امام علیه السلام به آیه لااشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار در این زمینه استدلال فرمود .
همین معنی از امام باقر (عیله اسلام ) نیز به صورت زیر نقل شده است : ان الله عزوجل خلق الشمس قبل القمر، و خلق النور قبل الظلمه « خدواند بزرگ خورشید را قبل از ماه و نور را قبل از ظلمت آفرید .»
و ایه لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون (آیه 41)
این نیز برای آنها نشانه ای است ( از عظمت پروردگار) که ما فرزندانشان را در کشتیهائی که مملو (از وسائل و بارها است ) حمل کردیم .
«ذریه» در اصل به معنی فرزندان کوچک است هر چند گاهی در تعبیرات متعارف به همه فرزندان ، اعم از کوچک و بزرگ ، اطلاق می شود و این کلمه هم به معنی مفرد استعمال می شود و هم به معنی جمع .
و اینکه می گوید : ما فرزندان آنها (یا فرزندان کوچک آنها را ) بر این کشتی ها حمل کردیم بی آنکه از خودشان سخنی بگوید شاید به این مناسبت است که فرزندان نیاز بیشتری به این مرکب راهوار دارند ، چرا که بزرگترها برای پیاده روی و پیمودن سواحل دریاها آماده ترند . از این گذشته این تعبیر برای تحریک عواطف آنها مناسبتر می باشد .
الا رحمه منا و متاعا الی حین (آیه 44)
مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود و تا زمان معینی از این زندگی بهره گیرند .
آری با هیچ وسیله ای آنها نمی توانند نجات یابند جز اینکه نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یاری آنها بشتابد .
او می خواهد در این باریکه ای که در میان مرگ و زندگی است قدرت عظیم خود را به انسانها نشان دهد شاید گمگشتگان راه به خود آیند و از این طریق راهی به سوی او بگشایند .
و اذا قیل لهم اتقوا ما بین ایدیکم و ما خلفکم لعلکم ترحمون (آیه 45)
هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست (از عذابهای الهی) بترسید ، تا مشمول رحمت الهی شوید (اعتنا نمی کنند ).
منظور از ما بین ایدیکم (آنچه پیش روی شماست) و ما خلفکم(آنچه پشت سر قرار دارد) چیست ؟
منظور از ما بین ایدیکم مجازاتهای دنیاست و منظور از ما خافکم مجازاتهای آخرت است که پشت سر دارند و تعبیر پشت سر به خاطر آنست که هنوز نیامده ، گویی پشت سر انسان در حرکت است و سرانجام روزی به او می رسد و امانش را میگیرد .
و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکند و کاری نکند که مستوجب این عقوبات گردد.
و اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین امنوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین (آیه 47)
و هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید کافران به مومنان می گویند آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام میکرد (پس خدا خواسته که او گرسنه باشد ) شما فقط در گمراهی آشکارید .
از این آیه اینگونه تعبیر می شود که نظام تکوین چیزی ایجاب می کند و نظام تشریع چیزی دیگر.
نظام تکوین چنین ایجاب کرده که خداوند زمین را با تمام مواهبش در اختیار بشر قرار دهد ، و آنها را در اعمال خود برای طی کردن مسیر تکامل آزاد بگذارد ، و در عین حال غرائزی در او آفریده که هر کدام او را به سوئی سوق می دهد .
و نظام تشریع چنین ایجاب کرده که قوانینی برای کنترل غرائز ، تهذیب نفوس ، و تربیت انسانها از طریق ایثار و فداکاری و گذشت و انفاق قرار دهد ،و انسان را که استعداد رسیدن به مقام خلیفه اللهی دارد ، از این طریق به آن مقام منیع برساند ، از طریق زکاوت تطهیر نفوس کند ، و از طریق انفاق بخل را از دلها بزداید ، و فاصله طبقاتی را که منشا ء هزاران فساد در زندگی بشر است از بین ببرد .
در تفسیر جمله «ان انتم الا فی ضلال مبین » (شما در گمراهی آشکاری هستید .) سه احتمال وجود دارد:
نخست اینکه دنباله گفتار کفار نسبت به مومنان است .
دیگر اینکه خطاب خدا نسبت به کفار می باشد .
سوم سخن مومنان در برابر کافران است .
تفسیر اول از همه مناسبتر است چرا که ارتباط و اتصال با کلمات کفار دارد و در حقیقت آنها می خواستند در برابر مومنان مقابله به مثل کننده و آنان را به ضلال مبین نسبت دهند .
نوشته شده توسط : فاطمه