اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم بلی و هو الخلاق العلیم(81)
آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید قدرت ندارد همانند آنها (انسانهای خاک شده ) را بیافریند؟آری (می تواند ) و او آفریدگار دانا است !
او مالک و حاکم بر همه چیز است !
بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین ، و آفرینش آتش از درخت سبز در آیات گذشته ، در نخستین آیه مورد بحث این مساله را از طریق سومی تعقیب می کند و آن از طریق قدرت بی پایان خدا است .
می فرماید :«آیا کسی که آسمانها و زمین را با ان همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت انگیز آفریده ، توانایی ندارد که همانند این انسانهای خاک شده را بیافریند؟(و آنها را به حیات زندگی جدیدی باز گرداند ) آری می تواند ،و او آفریننده آگاه و دانااست».
این جمله که با «استفهام انکاری » شروع شده در حقیقت سوالی را در برابر وجدانهای بیدار و عقلهای هشیار مطرح می کند که آیا شما به این آسمان عظیم با آن همه ثوابت و سیارات عجیبش و با آنهمه منظومه ها و کهکشانهایش نگاه نمی کنید که هر گوشه ای از آن دنیائی است وسیع؟! کسی که قادر بر آفرینش چنین عوالم فوق العاده عظیم و منظمی است چگونه ممکن است قادر به زنده کردن مردگان نباشد؟!
و از آنجا که پاسخ این سوال در قلب و روح هر انسان بیداری آماده است ، در انتظار پاسخ نمی ماند ، بلافاصله می گوید :« آری او چنین قدرتی رادارد »و به دنبال آن روی دو صفت بزرگ خداوند که در رابطه با این مساله باید مورد توجه قرار گیرد ، یعنی صفت خلاقیت و علم بی پایان او ، تکیه می کند که در حقیقت دلیلی است بر گفتار پیشین که اگر تردید شما از ناحیه قدرت او بر خلقت است او خلاق است .
و اگر جمع و جور کردن این ذرات نیاز به علم و دانش دارد او از هر نظر عالم و آگاه است .
در اینکه مرجع ضمیر «مثلهم» چیست؟ مفسران احتمالات متعددی داده اند ، ولی از همه مشهورتر این است که به «انسانها» باز می گردد ، یعنی آفریدگار آسمان و زمین قادر بر آفرینش مثل انسانها می باشد .
در اینجا این سوال پیش می آید که چرا نفرموده :«قادر است خود آنها را از نو بیافریند» بلکه گفته است :«مثل آنها را »؟
در برابر این سوال پاسخ های متعددی مطرح کرده اند آنچه نزدیکتر به نظر می رسد این است که هنگامی که بدن انسان تبدیل به خاک شد ، صورت خود را از دست می دهد ، و در قیامت که باز می گردد همان مواد پیشین ، صورتی مانند صورت اول را به خود می گیرد ، یعنی ماده همان ماده است ولی صورت شبیه صورت گذشته ، چرا که عین آن صورت مخصوصاً با توجه به قید زمان امکان بازگشت ندارد ، بخصوص اینکه می دانیم دررستاخیز انسانها با تمام کیفیات گذشته محشور نمی شوند ،مثلا پیران به صورت جوان ، و معلولان به صورت سالم خواهند بود .
و به تعبیر دیگر بدن انسانها همانند خشتی است که از هم متلاشی می شود و خاک آنها را جمع می کنند و بار دیگر به صورت گل در آورده و درقالب می ریزند و خشت تازه از آن می زنند.
این خشت نوین از یک نظر عین همان است و از یک نظر مثل آن (ماده اش همان ماده و صورتش مانند ان صورت است ).
انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون(82)
فرمان او تنها این است که هرگاه چیزی را اراده کند به او می گوید :«موجود باش » آن نیز بلافاصله موجود می شود!
این آیه تاکیدی است براین حقیت که هر گونه ایجادی در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است ، ایجاد آسمانهای عظیم ،و کره خاکی ، با ایجاد یک حشره کوچک برای او یکسان است.
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسی که دارای چنین قدرتی است آیا جای این دارد که احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
بدیهی است امر و فرمان الهی در اینجا به معنی امر لفظی نیست ، همچنین جمله «کن» (بوده باش)جمله ای نیست که خداوند به صورت لفظ بیان کند ، چرا که نه لفظی دارد و نه نیازمند به الفاظ است ، بلکه منظور همان تعلق اراده او به ایجاد و ابداع چیزی است ، و تعبیر به کلمه «کن» به خاطر آن است که از این تعبیر کوتاه تر و کوچک تر و سریعتر تصور نمی شود .
آری تعلق اراده او به چیزی همان ،و موجود شدن آن همان است !
و به تعبیر دیگر: هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند بلافاصله تحقق می یابد به طوری که در میان «اراده»او و «وجود اشیاء»چیزی فاصله نیست ، بنابراین این تعبیر به «امر»و «قول» و جمله «کن» همه توضیحی است برای مساله خلق و ایجاد ، و چنانکه گفتیم در اینجا امر لفظی و قول و سخن و کلمه «کاف و نون» مطرح نیست ، همه اینها بیانگر تحقق سریع اشیاء بعد از تعلق اراده الهی است ، او چه حاجتی به الفاظ و کلمات دارد ؟ و اصولا بعد از تعلق مشیت او. بر ایجاد چیزی وساطت الفاظ بی معنی است .
و باز به تعبیر روشنتر در افعال خداوند دو مرحله بیشتر وجود ندارد : مرحله اراده ، و مرحله ایجاد ، که در آیه فوق از مرحله دوم به عنوان امر و قول وجمله «کن» تعبیر شده است .
جمعی از مفسران قدیم پنداشته اند در اینجا قول و سخنی در کار است ، و آن را یکی از اسرار ناشناخته می دانند ، آنها در حقیقت در پیچ و خم لفظ گرفتار شده اند ، و از محتوا و معنی آن بیخبر مانده اند و کارهای الهی را با مقیاس وجود خود سنجیده اند .
چه زیبا می فرماید امیرمومنان علی (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه :
«یقول لما اراد لما کونه کن فیکون لا بصوت یقرع ، و لابنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاه ، مثله لم یکن من قبل ذلک کالنا ، و لو کان قدیما لکان ثانیا»:«او هر چه را اراده کند به ان می گوید باش ، آن بلادرنگ موجود می شود ، اما کلام او نه صوتی است که در گوشها نشیند ، نه فریادی است که شنیده شود ، بلکه سخن خدا همان فعل او است که ایجاد می کند و پیش از او چیزی وجود نداشته و اگر بود خدای دومی محسوب می شد».
از این گذشته اگر پای لفظی در میان آید دو اشکال در برابر ما خودنمائی خواهد کرد :
نخست اینکه این لفظ خودمخلوقی از مخلوقات است و برای ایجاد آن کلمه «کن» دیگر لازم است ، این سخن در باره کن دوم نیز تکرار می شود و به صورت تسلسل پیش می رود .
دیگر اینکه هر خطابی مخاطبی می خواهد و هنگامی که چیزی موجود نشده خداوند آنرا با جمله «کن» مخاطب می سازد ، مگر معدوم قابل خطاب است؟
در آیات دیگری از قرآن همین معنی با تعبیر های دیگر آمده است مانند آیه 117 سوره بقره: «و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون»
«هنگامی که قضا و حکم او به چیزی تعلق گیرد تنها به او می گوید موجود باش او نیز بلافاصله موجود می شود »
آیه 40 سوره نحل «انما قولنا لشی ءاذاارادناه ان نقول له کن فیکون»
«سخن ما برای چیزی که می خواهیم ایجاد شود همین است که می گوئیم موجود باش بلافاصله موجود می شود»
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون(83)
پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است ، و (همگی) به سوی او باز می گردید.
این ایه که ایه اخر سوره «یس» است به صورت یک نتیجه گیری کلی در مساله مبدا و معاد این بحث را به طرز زیبائی پایان می دهد .
با توجه به اینکه «ملکوت» از ریشه «ملک» بروزن (حکم) به معنی حکومت و مالکیت است و اضافه «واو»و «ت» به آن برای تاکید و مبالغه می باشد ، مفهوم آیه چنین می شود : حاکمیت و مالکیت بی قید و شرط همه چیز به دست قدرت خدااست ، و چنین خداوندی از هرگونه عجز و ناتوانی منزه و مبرا است ، و در این صورت احیاء مردگان و پوشیدن لباس حیات بر استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده مشکلی برای او ایجاد نخواهد کرد چون چنین است بطور یقین همه شما به سوی او باز می گردید و معاد حق است !
بحث فشرده پیرامون مسائل معاد در پایان سوره یس
1- اعتقاد به معاد یک امر فطری است
فطری بودن مساله معاد و زندگی پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن می شود.
از راه عشق عمومی انسانها به بقاء.
از طریق وجود ایمان در طول تاریخ بشر.
و از راه وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان .
2- بازتاب معاد در زندگی انسانها
مساله معاد بعد از مبدا ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادیین است ، چرا که دو دیدگاه مختلف در اینجا وجود دارد :
دیدگاهی که مرگ را فنا و نابودی مطلق می بیند ،و با تمام وجودش از آن می گریزد ، چرا که همه چیز با آن پایان می گیرد .
و دیدگاهی که مرگ را یک تولد جدید و گام نهادن به عالمی وسیع و پهناور و روشن ، و پر گشودن در آسمان بیکران می شمرد .
طبیعی است که طرفداران این مکتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتی به خود راه نمی دهند ، بلکه با الهام گرفتن ازمکتب امیرمومنان علی (ع) که می فرماید: و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه :
« به خدا سوگند فرزند ابیطالب علاقه اش به مرگ بیشتر است از کودک شیرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال می کنند.
ایمان به معاد از انسان ترسو و بی هدف ، آدم شجاع و با شهامت و هدفداری می افریند که زندگیش مملو از حماسه ها و ایثارها و پاکی و تقوااست .
3- دلائل عقلی معاد
الف- برهان حکمت
اگر زندگی این جهان را بدون جهان دیگری در نظر بگیریم پوچ و بی معنی خواهد بود .
در سوره مومنون آیه 115 می خوانیم : افحسبتم انما خلقنا کم عبثا و انکم الینا لا یرجعون
«آیا گمان کردید بیهوده آفریده شده اید و به سوی ما باز نمی گردید». اگر بازگشت به سوی خدا نبود زندگی این جهان عبث و بیهوده بود .
مطالعه و بررسی وضع این جهان به خوبی گواهی م یدهد بر اینکه عالم دیگری پشت سر آن است و لقد علمتم النشا الاولی فلولا تذکرون
«شما نشا ه اولی و آفرینش خود را در این دنیا دیدید چرا متذکر نمی شوید که از پی آن جهان دیگری است ؟»(واقعه -آیه 62)
ب- برهان عدالت
تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جای تردید نیست همانگونه که عدم کفایت دادگاه «مکافات این جهان » و «محکمه و وجدان» و «عکس العملهای گناهان » برای برقراری عدالت نیز به تنهائی کافی به نظر نمی رسد ، بنابراین باید قبول کرد که برای اجرای عدالت الهی لازم است محکمه و دادگاه عدل عامی باشد که سرسوزن کارنیک و بد در آنجه حساب شود و گرنه اصل عدالت تامین نخواهد شد .
باید پذیرفت که قبول عدل خدا مساوی است با قبول وجود معاد و رستاخیز ، در سوره انبیاء آیه 47 می خوانیم :
و نضع الموازین القسط لیوم القیامه «ترازوهای عدالت را در روز قیامت برپا می کنیم ».
وقضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون «در روز قیامت در میان آنها به عدالت حکم می شود و ظلم و ستمی بر آنها نخواهد شد»(یونس-54)
ج- برهان هدف
برخلاف پندار مادیین ، در جهان بینی الهی ، برای آفرینش انسان هدفی بوده است که در تعبیرات فلسفی از آن به «تکامل» و در لسان قرآن و حدیث گاهی از آن به «قرب به خدا » و یا «عبادت و بندگی» تعبیر شده است و ما خلقت الجن و الانس الا یعبدون«ما جن و انس را نیافریدیم مگر به این منظور که مرا پرستش کنند (و در سایه عبادت و بندگی کامل شوند و به حریم قرب من راه یابند)» (ذاریات - 56)
باید جهانی بعد از این جهان باشد و خط تکامل انسان در آن ادامه یابد ، و محصول این مزرعه را در آنجا درو کند ، و حتی در جهان دیگر نیزاین سیر ادامه یابد تا هدف نهائی تامین شده باشد .
تامین هدف آفرینش بدون پذیرش معاد ممکن نیست ، و اگر ارتباط این زندگی را از جهان پس از مرگ قطع کنیم همه چیز شکل معما به خود میگیرد و پاسخی برای چراها نخواهیم داشت .
د- برهان نفی اختلاف
خداوندی که همه چیز را به سوی وحدت می برد سرانجام به اختلافات پایان خواهد داد ، و چون با وجود پرده های ضخیم عالم ماده این امر بطور کامل در دنیا امکان پذیر نیست ، می دانیم در جهان دیگری که عالم بروز و ظهور است سرانجام این مساله عملی خواهد شد ، و حقائق آنچنان آفتابی می گردد که اختلاف مکتب و عقیده به کلی برچیده می شود.
در آیات متعددی از قرآن مجید روی این مساله تاکید شده است در سوره بقره آیه 113 می خوانیم
فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیما کانوا فیه یختلفون «خداوند در روز قیامت در میان آنها داوری می کند در آنچه با هم اختلاف داشتند».
4- قرآن و مسئله معاد
ترسیمی که قرآن از معاد و چهره های آن و مقدمات و نتائج آن دارد ، و دلائل گویائی که در این زمینه مطرح کرده است به قدری زنده و قانع کننده است که هر کس کمترین بهره ای از وجدان بیدار داشته باشد تحت تاثیر عمیق آن قرار می گیرد.
5- معاد جسمانی
منظور از معاد جسمانی این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت می کند ، بلکه هدف این است که روح و جسم تواما مبعوث می شود ،و به تعبیر دیگر بازگشت روح مسلم است ، گفتگو از بازگشت جسم است .
توصیف های زیادی که قرآن مجید از مواهب مادی و معنوی بهشت کرده است همه نشان می دهد که معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق می پذیرد ،و گرنه حور و قصور و انواع غذاهای بهشتی و لذائذ مادی در کنار مواهب معنوی معنی ندارد .
انکار معاد جسمانی از نظر قرآن مساوی است با انکار اصل معاد!
6- بهشت و دورزخ
فاصله زیادی از نظر کیفیت و کمیت میان این جهان و آن جهان است .
در آنجا چیزهائی است که چشمی ندیده و گوشی نشنیده ، و حتی از فکر انسانی خطور نکرده است ، قرآن مجید می گوید :
فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قریه اعین «هیچ انسانی نمی داند چه چیزهائی که مایه روشنی چشم است برای او پنهان نگهداشته
شده »(سجده- 17)
نظامات حاکم بر آن جهان نیز با آنچه در این عالم حاکم است کاملا تفاوت دارد ، در اینجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر می شوند ولی در آنجا دست و پا و حتی پوست تن شهادت می دهد .
بهشت کانون انواع مواهب الهی اعم از مادی و معنوی است ،و دورزخ کانونی است از شدیدترین عذابها در هر دو جهت.
نکات این چند آیه
1- خداوند مالک و حام بر همه چیز است .
2- خداوند مالک قدرت بی پایان است .
3- سهل و آسان بودن انجام همه امور در برابر اراده و قدرت خداوند که همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است .
4- امر و فرمان الهی ، امری لفظی نیست .
5- خداوند نه لفظی دارد و نه نیازمند به الفاظ است .
6- سخن خداوند همان فعل اوست .
7- در افعال خداوند تنها دو مرحله وجود دارد 1- مرحله اراده 2- مرحله ایجاد
8- اینکه خداوند لفظی دارد بیانگر این است که این لفظ خود مخلوقی از مخلوقات است پس خدای دومی می بایست وجود می داشت .
9- سرچشه بسیاری از گناهان فراموش کردن روز جزاست .
نوشته شده توسط : فاطمه