بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بنام خداوند بخشنده مهربان
إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ(1)
هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرا رسد.
وَ رَأَیْت النَّاس یَدْخُلُونَ فى دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً(2)
و مردم را ببینى گروه گروه وارد دین خدا مى شوند
هنگامى که پیروزى نهائى فرا رسد!
در نخستین آیه این سوره که مى فرماید:«هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرا رسد» اذا جاء نصر الله و الفتح
این سوره شامل سه آیه کوتاه و پر محتوا است که ریزه کاریهاى فراوانی دارد که دقت در آنها کمک به فهم هدف نهائى سوره مى کند:
در آیه اول نصرت اضافه به خداوند شده است «نصرالله» تنها در اینجا نیست که این اضافه دیده مى شود، در بسیارى از آیات قرآن این معنى منعکس است ، از جمله در آیه 214 بقره مى خوانیم : الا ان نصر الله قریب : بدانید یارى خدا نزدیک است .و در آیه 126 آل عمران و 10 انفال آمده است : و ما النصر الا من عند الله : نصرت جز از ناحیه خدا نیست .اشاره به اینکه به هر حال یارى و پیروزى به اراده حق است .درست است که براى غلبه بر دشمن باید تامین قوا و تهیه نیرو کرد، ولى یک انسان موحد ، نصرت را تنها از ناحیه خدا مى داند و به همین دلیل به هنگام پیروزى مغرور نمى شود، بلکه در مقام شکر و سپاس الهى درمى آید.
در این سوره نخست از نصرت الهى ، و سپس فتح و پیروزى ، و بعد نفوذو گسترش اسلام ، و ورود مردم دسته دسته در دین خدا سخن به میان آمده ، و این هر سه علت و معلول یکدیگرند، تا نصرت و یارى الهى نباشد فتح و پیروزى نیست ، و تا فتح و پیروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمى شوند، و البته به دنبال این سه مرحله که هر کدام نعمتى است بزرگ ، مرحله چهارم یعنى مرحله شکر و حمد و ستایش خدا فرا مى رسد.و از سوى دیگر نصرت الهى و پیروزى همه براى این است که هدف نهائى یعنى ورود مردم در دین خدا و هدایت همگانى صورت گیرد.
«فتح » در اینجا به صورت مطلق گفته شده ، بدون شک منظور از آن فتح مکه است که چنین بازتاب گسترده اى داشت ، و به راستى فتح مکه ، فصل نوینى در تاریخ اسلام گشود، چرا که مرکز اصلى شرک متلاشى شد، بتها از میان رفت ، امید بت پرستان به یاس و نومیدى مبدل گشت ، و موانعى که بر سر راه ایمان مردم به اسلام وجود داشت ، برچیده شد.به همین دلیل فتح مکه را باید مرحله تثبیت اسلام ، و استقرار آن در جزیرة العرب ، و سپس در جهان دانست ، و لذا بعد از فتح مکه دیگر هیچ مقاومتى از ناحیه مشرکان (جز در یک مورد که آن هم به سرعت سرکوب شد) دیده نشد، و مردم از تمام نقاط جزیره براى پذیرش اسلام خدمت پیامبر (ص) مى آمدند.
فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّک وَ استَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّابَا(3)
پروردگارت را تسبیح و حمد کن ، و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است
در این آیه سه دستور مهم به پیغمبر اکرم (ص) (و طبعا به همه مؤ منان ) مى دهد که در حقیقت شکرانه اى براى این پیروزى بزرگ ، و واکنش مناسبى در برابر این نصرت الهى است ، دستور به تسبیح و حمد و استغفار.
«تسبیح»به معنى منزه شمردن خداوند از هر گونه عیب و نقص است ،و «حمد» براى توصیف او به صفات کمالیه است ، و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصیرهاى بندگان است .
این پیروزى بزرگ سبب شد که افکار شرک آلود زدوده شود، کمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گم کرده راهان به سوى حق بازگردند.
این فتح عظیم سبب شد که افراد گمان نکنند خداوند یارانش را تنها مى گذارد (پاکى از این نقص ) و نیز بدانند که خداوند بر انجام وعده هایش توانا است (موصوف بودن به این کمال ) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف کنند.بعلاوه ممکن است به هنگام پیروزى واکنشهاى نامطلوبى در انسان پیدا شود و گرفتار «غرور و خود برتربینى »گردد، و یا در برابر دشمن دست به «انتقام جوئى و تصفیه حساب شخصى » زند، این سه دستور به او تعلیم مى دهد که در لحظه حساس پیروزى بیاد صفات جلال و جمال خدا بیفتد، همه چیز را از او بداند، و در مقام استغفار برآید تا هم غرور و غفلت او زایل گردد، و هم از انتقامجوئى بر کنار ماند.
مسلم است پیغمبر اسلام (ص) همچون همه انبیاء «معصوم » بود پس دستور به استغفار براى چیست ؟
در پاسخ این سؤ ال باید گفت این سرمشقى است براى همه امت زیرا:
اولا:در طول این مبارزه طولانى که سالهاى زیادى به طول انجامید (حدود بیست سال ) و مسلمانان روزهاى بسیار سخت و دردناکى را طى کردند، گاهى آنچنان حوادث پیچیده مى شد که جانها به لب مى رسید، و در افکار بعضى گمانهاى بدى در مورد وعده هاى الهى پیدا مى شد، همانگونه که قرآن در مورد جنگ احزاب مى فرماید: و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا:و دلها به گلوگاه رسیده بود و گمانهاى (نامناسبى ) در باره خدا داشتید (احزاب - 10).اکنون که پیروزى فرا رسیده مى فهمند که همه آن گمانها و بى تابیها غلط بوده ، و باید در مقام استغفار برآیند.
ثانیا:انسان هر قدر حمد و ثناى الهى کند باز حق شکر او را ادا نخواهد کرد، و لذا در پایان این حمد و ثنا باید از تقصیر خویش روى به درگاه خدا آورد و استغفار کند.
ثالثا:معمولا بعد از پیروزیها وسوسه هاى شیطان شروع مى شود، و حالت غرور از یکسو، و تندروى و انتقامجوئى از سوى دیگر، به وجود مى آید، در اینجا باید به یاد خدا بود، و پیوسته استغفار کرد تا هیچیک از این حالات پیدا نشود، یا اگر پیدا شده بر طرف گردد.
رابعا:همانگونه که در آغاز سوره گفتیم اعلام این پیروزى تقریبا به معنى اعلام پایان ماموریت پیامبر (ص) و اتمام عمر آن حضرت و شتافتن به لقاى محبوب بود، و این حالت مناسب تسبیح و حمد و استغفار است ، و لذا در روایات وارد شده است که بعد از نزول این سوره پیغمبر اکرم (ص) این جمله را بسیار تکرار مى فرمود: سبحانک اللهم و بحمدک ، اللهم اغفرلى انک انت التواب الرحیم : خداوندا! منزهى ، و تو را حمد و ستایش مى کنم ، خداوندا! مرا ببخش که تو بسیار توبه پذیر و مهربانى .
جمله «انه کان توابا»بیان علت است براى مساءله استغفار، یعنى استغفار و توبه کن چرا که خداوند بسیار توبه پذیر است .
در ضمن شاید به این مطلب نیز نظر دارد که وقتى خداوند توبه شما را مى پذیرد، شما نیز حتى المقدور توبه تقصیرکاران را پس از پیروزى بپذیرید و مادام که تصمیم خلاف یا آثار توطئه اى از آنان ظاهر نباشد آنها را از خود مرانید، و لذا چنانکه خواهیم دید پیغمبر اکرم (ص)در همین ماجراى فتح مکه چهره رافت و رحمت اسلامى را در مقابل دشمنان کینه توز شکست خورده ، به عالیترین وجهى نشان داد.تنها پیغمبر اکرم (ص) نبود که به هنگام پیروزى نهائى بر دشمن به فکر تسبیح و حمد و استغفار بود بلکه در تاریخ سایر انبیاء نیز این مطلب به خوبى نمایان است .
مثلا حضرت یوسف (ع) هنگامى که بر اریکه حکومت مصر نشست ، و پدر و مادر و برادران بعد از یک فراق طولانى به دیدار او نائل شدند، عرض کرد:رب قد آتیتنى من الملک و علمتنى من تاویل الاحادیث فاطر السموات و الارض انت ولیى فى الدنیا و الاخرة توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین : پروردگارا! بخش عظیمى از حکومت را به من بخشیده اى ، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساخته اى ، توئى آفریننده آسمانها و زمین و توئى سرپرست من در دنیا و آخرت ، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما (یوسف - 101).
و پیامبر خدا سلیمان (ع) هنگامى که تخت ملکه سبا را در برابر خود حاضر دید گفت : هذا من فضل ربى لیبلونى اء اءشکر اءم اءکفر: این از فضل پروردگار من است ، تا مرا بیازماید، آیا شکر او را بجا مى آورم یا کفران مى کنم ؟(نمل - 40).
منبع :تفسیر نمونه
نوشته شده توسط : فاطمه
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشاینده مهربان
تَبَّت یَدَا أَبى لَهَبٍ وَ تَب(1)
بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد
بریده باد دست ابولهب!
این سوره در حقیقت پاسخى است به سخنان زشت «ابولهب »عموى پیغمبر اکرم (ص) و فرزند عبدالمطلب که از دشمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنیدن دعوت آشکار و عمومى پیغمبر اکرم (ص) و انذار او نسبت به عذاب الهى گفت : زیان و هلاکت بر تو باد، آیا براى همین حرفها ما را فرا خواندى ؟! قرآن مجید در پاسخ این مرد بد زبان مى فرماید: بریده باد هر دو دست ابولهب ، یا مرگ و خسران بر او باد «تبت یدا ابى لهب و تب».
«تب»و «تباب» بر وزن خراب به معنى زیان مستمر و مداوم است ، ولى طبرسى در مجمع البیان مى گوید: به معنى زیانى است که منتهى به هلاکت مى شود و هلاکت و خسران مى تواند جنبه دنیوى داشته باشد، یا معنوى و اخروى ، و یا هر دو.
در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که چگونه قرآن مجید بر خلاف روش و سیره خود در اینجا نام شخصى را برده ، و با این شدت او را مورد حمله قرار داده است ؟!
با روشن شدن موضع ابولهب پاسخ این سؤ ال نیز روشن مى شود.
نام او عبد العزى (بنده بت عزى) و کنیه او ابولهب بود، انتخاب این کنیه براى او شاید از این جهت بوده که صورتى سرخ و برافروخته داشت ، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است .
او و همسرش ام جمیل که خواهر ابوسفیان بود از سخت ترین و بدزبان ترین دشمنان پیغمبر اکرم (ص) بودند.
در روایتى آمده است که شخصى بنام «طارق محاربى» مى گوید: من در بازار «ذى المجاز» بودم ناگهان جوانى را دیدم که صدا مى زند: «اى مردم ! بگوئید: لا اله الا الله تا رستگار شوید»، و مردى را پشت سر او دیدم که با سنگ به پشت پاى او مى زند به گونه اى که خون از پاهایش جارى بود، و فریاد مى زد: اى مردم ! این دروغگو است ، او را تصدیق نکنید!من سؤ ال کردم این جوان کیست ؟ گفتند: «محمد» است که گمان مى کند پیامبر مى باشد، و این پیرمرد عمویش ابولهب است که او را دروغگو مى داند.
در خبر دیگرى آمده است که ربیعة بن عباد مى گوید: من با پدرم بودم رسول الله (ص) را دیدم که به سراغ قبائل عرب مى رفت ، و هر کدام را صدا مى زد و مى گفت : من رسول خدا به سوى شما هستم ، جز خداى یگانه را نپرستید، و چیزى را همتاى او قرار ندهید...
هنگامى که او از سخنش فارغ مى شد مرد احول خوش صورتى که پشت سرش بود صدا مى زد: «اى قبیله فلان ! این مرد مى خواهد که شما بت لات و عزى ، و هم پیمانهاى خود را از جن رها کنید ، و به سراغ بدعت و ضلالت او بروید، به سخنانش گوش فرا ندهید، و از او پیروى نکنید!»من سؤ ال کردم او کیست ؟ گفتند:عمویش ابولهب است .
در خبر دیگرى مى خوانیم :هر زمان گروهى از اعراب خارج مکه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابولهب مى رفتند، به خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر (ص) و سن و سال بالاى او، و از رسول الله (ص) تحقیق مى نمودند، او مى گفت : محمد مرد ساحرى است ، آنها نیز بى آنکه پیغمبر (ص) را ملاقات کنند بازمى گشتند، در این هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مکه بازنمى گردیم تا او را ببینیم ، ابولهب گفت : ما پیوسته مشغول مداواى جنون او هستیم ! مرگ بر او باد!.
از این روایات به خوبى استفاده مى شود که او در بسیارى از مواقع همچون سایه به دنبال پیغمبر (ص) بود، و از هیچ کارشکنى فروگذار نمى کرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت ، و تعبیرات رکیک و زننده مى کرد، و شاید از این نظر سرآمد تمام دشمنان پیغمبر اسلام (ص) محسوب مى شد، و به همین جهت آیات مورد بحث با این صراحت و خشونت او و همسرش ام جمیل را به باد انتقاد مى گیرد.
او تنها کسى بود که پیمان حمایت بنى هاشم را از پیغمبر اکرم (ص) امضاء نکرد، و در صف دشمنان او قرار گرفت ، و در پیمانهاى دشمنان شرکت نمود.با توجه به این حقایق دلیل وضع استثنائى این سوره روشن مى شود.
مَا أَغْنى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کسب (2)
هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشید
او مرد ثروتمند مغرورى بود که بر اموال و ثروت خود در کوششهاى ضد اسلامیش تکیه مى کرد.
سیَصلى نَاراً ذَات لهََبٍ(3)
و به زودى وارد آتشى مى شود که داراى شعله فروزان است
اگر نام او «ابولهب» بود، آتش عذاب او نیز ابولهب است و شعله هاى عظیم دارد لهب در اینجا به صورت نکره و دلالت بر عظمت آن شعله مى کند.
نه تنها «ابولهب»که هیچیک از کافران و بدکاران اموال و ثروت و موقعیت اجتماعیشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد، چنانکه در آیه 88 و 89 سوره «شعراء» مى خوانیم : «یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم» : قیامت روزى است که نه اموال و نه فرزندان ، هیچکدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن کس که با قلب سالم (روحى با ایمان و با تقوى ) در محضر پروردگار حاضر شود.
مسلما منظور از آیه «سیصلى نارا ذات لهب» آتش دوزخ است ، ولى بعضى احتمال داده اند که آتش دنیا را نیز شامل شود.
در روایات آمده است که بعد از جنگ «بدر» و شکست سختى که نصیب مشرکان قریش شد، ابولهب که شخصا در میدان جنگ شرکت نکرده بود پس از بازگشت ابوسفیان ماجرا را از او پرسید.ابوسفیان چگونگى شکست و درهم کوبیده شدن لشگر قریش را براى او شرح داد، سپس افزود: به خدا سوگند ما در این جنگ سوارانى را دیدیم در میان آسمان و زمین که به یارى محمد آمده بودند!در اینجا «ابورافع» یکى از غلامان عباس مى گوید: من در آنجا نشسته بودم ، دستم را بلند کردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابولهب سخت برآشفت و سیلى محکمى بر صورت من زد، و مرا بلند کرده بر زمین کوبید، و از سوز دل خود پیوسته مرا کتک مى زد، در اینجا همسر عباس «ام الفضل»حاضر بود چوبى برداشت و محکم بر سر ابولهب کوبید، و گفت : این مرد ضعیف را تنها گیر آورده اى !
سر ابولهب شکست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانه هائى همچون «طاعون» بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بیمارى از دنیا رفت.عفونت بدن او به حدى بود که جمعیت جراءت نمى کردند نزدیک او شوند، او را به بیرون مکه بردند، و از دور آب بر او ریختند، و سپس سنگ بر او پرتاب کردند تا بدنش زیر سنگ و خاک پنهان شد!.
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطبِ(4)
و همچنین همسرش در حالى که هیزم به دوش مى کشد،
در این آیه به بعد به وضع همسرش «ام جمیل» پرداخته ، مى فرماید: «همسر او نیز وارد آتش سوزان جهنم مى شود، در حالى که هیزم به دوش مى کشد» و امراءته حمالة الحطب.
در اینکه همسر ابولهب که خواهر «ابوسفیان» و عمه «معاویه »بود در عداوتها و کارشکنیهاى شوهرش بر ضد اسلام شرکت داشت حرفى نیست ، اما در اینکه قرآن چرا او را حمالة الحطب (زنى که هیزم بر دوش مى کشد) توصیف کرده تفسیرهاى متعددى ذکر کرده اند: بعضى گفته اند این به خاطر آن است که بوته هاى خار را بر دوش مى کشید، و بر سر راه پیغمبر اسلام (ص) مى ریخت تا پاهاى مبارکش آزرده شود.
و بعضى گفته اند این تعبیر کنایه از سخن چینى و نمامى او است ، همانگونه که در ادبیات فارسى نیز همین تعبیر در مورد سخن چینى آمده است که مى گویند: میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزمکش است ! بعضى نیز آن را کنایه از شدت بخل او مى دانند که با آن همه ثروت حاضر نبود کمکى به نیازمندان کند به همین دلیل تشبیه به هیزمکش فقیر شده است .
بعضى نیز مى گویند او در قیامت بار گناهان گروه زیادى را بر دوش مى کشد.از میان این معانى معنى اول از همه مناسب تر است ، هر چند جمع میان آنها نیز بعید نیست .
فى جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسدِ(5)
و در گردنش طنابى از لیف خرما است!
و در حالى که در گردنش طناب یا گردنبندى از لیف خرما است ! فى جیدها حبل من مسد.
«جید» (بر وزن دید) به معنى گردن است ، و جمع آن «اجیاد» مى باشد، بعضى از ارباب لغت معتقدند که «جید» و «عنق» و «رقبه» هر سه معنى مشابهى دارند، با این تفاوت که «جید»به قسمت بالاى سینه گفته مى شود، و «عنق» به پشت گردن یا همه گردن و «رقبه »به گردن گفته مى شود، و گاه به یک انسان نیز مى گویند مانند «فک رقبة»یعنى آزاد کردن انسان .
«مسد» (بر وزن حسد) به معنى طنابى است که از الیاف بافته شده .
بعضى گفته اند «مسد»طنابى است که در جهنم بر گردن او مى نهند که خشونت الیاف را دارد، و حرارت آتش و سنگینى آهن را! بعضى نیز گفته اند از آنجا که زنان اشرافى شخصیت خود را در زینت آلات مخصوصا گردن بندهاى پر قیمت میدانند، خداوند در قیامت براى تحقیر این زن خودخواه اشرافى گردنبندى از لیف خرما در گردن او مى افکند و یا اصلا کنایه از تحقیر او است .
بعضى نیز گفته اند علت این تعبیر آن است که ام جمیل گردنبند جواهر نشان پر قیمتى داشت ، و سوگند یاد کرده بود که آن را در راه دشمنى پیغمبر اکرم (ص) خرج کند، لذا به کیفر این کار خداوند چنین عذابى را براى او مقرر داشته .
نکته ها
1- باز هم نشانه دیگرى از اعجاز قرآن
مى دانیم این آیات در مکه نازل شد، و قرآن با قاطعیت خبر داد که ابولهب و همسرش در آتش دوزخ خواهند بود، یعنى هرگز ایمان نمى آورند، و سرانجام چنین شد، بسیارى از مشرکان مکه واقعا ایمان آوردند، و بعضى ظاهرا، اما از کسانى که نه در واقع و نه در ظاهر ایمان نیاوردند این دو نفر بودند، و این یکى از اخبار غیبى قرآن مجید است ، و قرآن از اینگونه اخبار در آیات دیگر نیز دارد که فصلى را در اعجاز قرآن تحت عنوان خبرهاى غیبى قرآن به خود اختصاص داده است .
2- پاسخ به یک سؤ ال
در اینجا سؤ الى مطرح است و آن اینکه با این پیشگوئى قرآن مجید دیگر ممکن نبوده است ابولهب و همسرش ایمان بیاورند، و الا این خبر کذب و دروغ مى شد.
این سؤ ال مانند سؤ ال معروفى است که درباره مساءله علم خدا در بحث جبر مطرح شده ، و آن اینکه مى دانیم خداوندى که از ازل عالم به همه چیز بوده ، معصیت گنهکاران و اطاعت مطیعان را نیز مى دانسته است ، بنا بر این اگر گنهکار گناه نکند علم خدا جهل شود! پاسخ این سؤ ال را دانشمندان و فلاسفه اسلامى از قدیم داده اند و آن اینکه خداوند مى داند که هر کس با استفاده از اختیار و آزادیش چه کارى را انجام مى دهد، مثلا در آیات مورد بحث خداوند از آغاز مى دانسته است که ابولهب و همسرش با میل و اراده خود هرگز ایمان نمى آورند نه از طریق اجبار و الزام .
و به تعبیر دیگر عنصر آزادى اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده ، او مى دانسته است که بندگان با صفت اختیار، و با اراده خویش چه عملى را انجام مى دهند.مسلما چنین علمى ، و خبر دادن از چنان آینده اى تاکیدى است بر مساله اختیار، نه دلیلى بر اجبار.
3- همیشه نزدیکان بى بصر دورند!
این سوره بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند که خویشاوندى در صورتى که با پیوند مکتبى همراه نباشد کمترین ارزشى ندارد، و مردان خدا در برابر منحرفان و جباران و گردنکشان هیچگونه انعطافى نشان نمى دادند هر چند نزدیکترین بستگان آنها بودند.
با اینکه ابولهب عموى پیغمبر اکرم (ص) بود و از نزدیکترین نزدیکانش محسوب مى شد وقتى خط مکتبى و اعتقادى و عملى خود را از او جدا کرد همچون سایر منحرفان و گمراهان زیر شدیدترین رگبارهاى توبیخ و سرزنش قرار گرفت ، و به عکس افراد دور افتاده اى بودند که نه تنها از بستگان پیغمبر (ص) محسوب نمى شدند، بلکه از نژاد او و اهل زبان او هم نبودند، ولى بر اثر پیوند فکرى و اعتقادى و عملى آنقدر نزدیک شدند که طبق حدیث معروف سلمان منا اهل البیت : «سلمان از خانواده ما است» گوئى جزء خاندان پیغمبر شدند.
درست است که آیات این سوره تنها از ابولهب و همسرش سخن مى گوید، ولى پیدا است که آنها را به خاطر صفاتشان اینچنین مورد نکوهش قرار مى دهد، بنا بر این هر فرد یا گروهى داراى همان اوصاف باشند سرنوشتى شبیه آنها دارند.
خداوندا! قلب ما را از هر گونه لجاجت و عناد پاک کن .
پروردگارا! ما همه از عاقبت کار بیمناکیم ، تو ما را امنیت و آرامش بخش و اجعل عاقبة امرنا خیرا.
بار الها! ما مى دانیم در آن دادگاه بزرگ نه مال و ثروت و نه رابطه خویشاوندى سودى نمى بخشد تنها لطف تو کارساز است ما را مشمول الطاف فرما.
آمین یا رب العالمین
منبع : تفسیر نمونه
نوشته شده توسط : فاطمه